خوب است که همیشه ما دنبال دمِدستترین افراد و نهادها برای تخلیه بار هیجانی خودمان میگردیم و با این کار بهجای جراحی عمیقترین مشکلات کشور، دغدغههایمان را به سطحیترین شکل ممکن به حراج میگذاریم اما تجربه نشان داده که اینگونه برخوردها همیشه مقطعی و کوتاهمدت بوده و خوزستان بار دیگر تنهای تنها خواهد شد.
با میثم مهدیار، جامعهشناس که در حوزه بحران آب کارهای پژوهشی درخورتوجهی کرده است، گفت و گو کردهایم تا نگاهی به دلایل اصلی و ریشهای ماجرای بیآبی خوزستان بیندازیم. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
به نظر شما سرآغاز بحران آب ما در کشور چیست؟
اگر بخواهیم یک سرآغازی برای بحران آب در نظر بگیریم، اجرای اصل ۴ ترومن را باید نقطه آغاز این بحران قلمداد کنیم. ترومن (رئیس جمهور آمریکا) برای اینکه کشورهای جهان سوم در دام کمونیسم نیفتند، اصلی را بنیان گذاشت که بر اساس آن باید به کشورهای جهان سوم در قالب ارسال فناوری در حوزههای کشاورزی و... کمک کرد.ایران هم در زمره همین کشورها، اقلامی مانند تراکتور، موتور چاه، غذاهای اصلاحژنشده و از این دست اجناس را دریافت کرد.
و همین نقطه بحران آب بود؛ چون تا پیش از آن ما به صورت سنتی منابع آبیمان را مدیریت میکردیم. بهطورمثال وقتی از کاریزها و قناتها آب زیادی میکشیدیم کشاورز ما متوجه میشد که باید نوع مدیریت آب در زمینش را تغییر دهد. اما وقتی موتورچاه آمد هرچه آبِ چاه پایینتر میرفت، چاه را عمیقتر میکردند. این نقطه آغاز برداشتهای بیش از ظرفیت از منابع کشور شد و کمکم در دهههای اخیر نتیجه فاجعهبار خودش را نشان داد.
این کار توسط دولتمردان انجام میشد، منتها یک توجیهی برای این کار در دانشگاهها تراشیده میشد به نام پارادایم «استبداد ایرانی». این گفتمان غالب حوزه علوم اجتماعی ما بود. طبق این گفتمان، ایران یک کشور خشک و کمآب است و برای همین دچار یک نوع استبداد در حوزه حکمرانی شده است. به این صورت که مثلاً میگفتند به خاطر کمآبی، جامعه ایران، جامعهای پراکنده شده و امکان اینکه بتواند به صورت یکپارچه و جدی رشد بکند را ندارد. قبایل مختلف از داخل و بیرون میآمدند و ارزشاضافه تولید روستاها را تحت اختیار خودشان قرار میدادند. به خاطر همین، حکومتهای استبدادی در ایران شکل میگرفته است. یعنی حکومتهای استبدادی قبایل کوچنشینی بودند که می توانستند با زور شمشیر ارزشاضافه تولید روستاها را جمع کنند و ارتش بسازند و با قوه قاهره حکمرانی کنند.
یک استدلال دیگر در توجیه استبداد ایرانی این بود که چون ایجاد کاریزها و قناتها کار بسیار سنگینی بود جز با نیروی انسانی و هزینههای زیاد امکان نداشت و این کار فقط از عهده دولتها بر میآمد. به همین واسطه، دولتها با گسترش منابع آبی و کنترل آنها که بسیار حیاتی بود، توانستند حکومتهای استبدادی را تشکیل بدهند و حکومت کنند. صاحب ایده اول مارکس بود که کاتوزیان نیز در ایران آن را بازتولید کرد. صاحب ایده دوم انگلس بود که در کتاب استبداد شرقی «کارل آگوست ویتفوگل» بازتولید میشد.
در انگاره استبدادی شدن حکومت چه اتفاقی میافتد که منجر به ایجاد چنین بحرانهایی میشود؟
به اعتقاد این انگاره در این حکومتها مردم هم استبدادزده میشدند و امکان کنشگری سیاسیفرهنگی و اجتماعی را نداشتند و با خلقیات ریاکاری و بلهقربانگو و... بار میآمدند. ذیل انگاره استبداد ایرانی ما هیچگونه امکانی برای مدیریت و خلاقیت بومی نداشتیم. یعنی مردم ما قرنها فرهنگشان تنبلی و فروماندگی است.
این مسئله چه ارتباطی با بحران مدیریت آب دارد؟
وقتی شما هیچ امکانی برای فرهنگ بومی و سنتی خودتان قائل نباشید چه اتفاقی میافتد؟ آن انگیزهها، تجربیات و خلاقیتهای بومی شما هم در حوزه مدیریت آب نادیده گرفته میشود. بهعلاوه اینکه بعد وارد دوران مدرن میشوید و به خاطر گذشته سیاه خودتان و اینکه هیچ نقطه روشنی در تاریخ خودتان نداشتید به ناچار تنهاراه توسعه را پذیرش ایدهها و فناوری وارداتی میدانید و در این صورت، دانش بومی و تجربیات تاریخی شما هیچگونه امکان ظهور و بروز ندارد.
مهم ترین مشکلی که پارادایم غالب استبداد ایرانی در علوم انسانی ایران به وجود می آورد این است که اقلیم و بوم ایران را مهمترین مانع توسعه در ایران میداند و از همین جهت هم نمیتواند آن فرهنگ سنتی و دانشها و فناوریهای بومی که ما در مواجهه با این شرایط اقلیمی داشتیم را فهم کند. بنابراین چون اقلیم و بوم ما را مانع توسعه میداند به سراغ سیاستهای فناوریمحور وارداتی میرود تا بتواند آن اقلیم را دور بزند. حتی به دانش ها و دستاوردهای روستاییان ما نیز به واسطه همین بومزدایی توجهی نمیکند. بنابراین اصل ۴ ترومنی که توسط دولتمردان اجرا شد یک توجیهی در حوزه علم و به خصوص علوم اجتماعی داشت. البته مسائلی مانند نفع شرکتهای خصوصی هم در این زمینه تاثیرگذار بود. به هر حال ریشه این بحران مرتبط با این نگاه رایج در چند دهه گذشته است.
الان در خوزستان این نگاه چه بازنمودی دارد؟
الان دولت جلو کشاورزی را گرفته و میگوید کشاورزی در این مناطق بحران آب را تشدید میکند. در حالیکه ۵۰ درصد از آبی که برای کشاورزی در این مناطق استفاده میشود، به هدر میرود که اگر برای آن برنامه مناسبی داشته باشیم قطعاً در تصمیمات ما تأثیرگذار خواهد بود. درواقع نوع صورتبندی ما در مقابله با بحران بیآبی بسیار مهم است. آیا مسئله کشاورزی است؟ نداشتن آمایش سرزمین در حوزه کشت است؟ ما نیاز به یک صورتبندی درست در این حوزه داریم.
چرا پس از انقلاب این مسئله تشدید شد؟
خب ما پس از انقلاب اسلامی همین علوم اجتماعی را بازتولید کردیم. مگر غلامعباس توسلی با افتخار نگفت من همین علوم اجتماعی موجود را حفظ کردم و اجازه ندادم تغییر پیدا کند؟ پس از انقلاب متأسفانه همان سیاستهای توسعهای در اکثر دولتها پیاده شد و همان پارادایم علوم انسانی بومزدا در دانشگاهها بازتولید شد. یعنی محتوا تغییر زیادی نکرد، فقط افراد بودند که عوض میشدند.
نظر شما